من به شهر های زیادی Ø³ÙØ± کردم، عکس Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ پروژه های کوچیک کار کردم. اما اگه بخوام اولین جایی Ú©Ù‡ الهام بخش ترین Ù…ØÛŒØ· برای عکاسی خیابانی Ùˆ Ø±Ø§ØØª ترین مکان برای عکاسی مستند اجتماعی باشه رو مثال بزنم، بدون Ø´Ú© رشت رو معرÙÛŒ میکنم! شهری Ú©Ù‡ به نظر شخصی من بهترین مکان برای زندگی، عکاسی، خلق اثر هنری یا به طور Ú©Ù„ÛŒ ولگردی Ùˆ کش٠زندگیه. این شهر با جمعیتی نزدیک به یک میلیون Ù†ÙØ± با توجه به موقعیت آب Ùˆ هوایی Ùˆ رطوبت آب Ùˆ هواییش، هم نسبت به شهر های بزرگتری مثل اصÙهان، تبریز، شیراز، مشهد، Ùˆ تهران، خلوت تره؛ هم مردمش به خاطر بستر غنی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ Ú©Ù‡ داشته، Ø±ÙØªØ§Ø± Ùˆ برخورد نرم تری نسبت به هم نوعانشون تو کنش ها Ùˆ واکنش های اجتماعیشون دارن.
اینکه یکی از الویت های من برای خوب بودن این شهر غذا ها Ùˆ رستوران هایی هستش Ú©Ù‡ مشروب سرو میکنن باعث نمیشه این شهر رو Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ ببینم، اما زنده بودن این شهر به ویژه تو نیمه های شب؛ موقعیت اجتماعی زنان، پذیرا بودن جامعه نسبت به اقشار Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÛŒ از هم، هنردوست بودن، عقبه هنری این شهر Ùˆ به طور Ú©Ù„ÛŒ Ø³Ø·Ø Ø³ÙˆØ§Ø¯ اجتماعی جامعه این شهر Ú©Ù‡ به طبع تاثیر زیادی تو برخورد های سطØÛŒ بین عکاس Ùˆ سوژه هم داره، باعث میشه این شهر رو بدون اغراق خاص ترین شهر ایران بشناسم.
عکاسی خیابانی برای من از وقتی شروع شد Ú©Ù‡ هر روز بین Ú©ÙˆÚ†Ù‡ های بازار ولگردی میکردم، به آدم ها نگاه میکردم، اکثر اوقات با یک سلام علیک Ùˆ اØÙˆØ§Ù„پرسی شروع به مکالمه های ساده ای میکردم Ú©Ù‡ خیلی سریع منجر به Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ø±ÙØ§Ù‚ت سطØÛŒ ای میشد Ú©Ù‡ هر بار به اون مغازه میرسیدم، یا یکی از اون کسبه رو میدیدم همیشه با برخوردی گرم، سلام علیکی مجدد Ùˆ لبخندی رضایتمندانه بهم انرژی میداد تا باز هم قدم بزنم، عکس بگیرم Ùˆ رÙقای بیشتری از این دست پیدا کنم.
یادمه یه بار بچه های کلاسم رو به بازار بردم تا کمی تو شلوغی و لابلای مردم عکاسی کنن. اونها که اغلب منو استاد صدا میزدن (هرچند نه من خوشم میومد نه دلم میخواست این تلقی ادامه دار باشه)، وقتی وارد بازار شدن، دیدن از اطرا٠صدا میاد: عمو خشیییی!!
یادمه چشماشون گرد شده بود، بعضی هاشون خندشون Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود بعضی ها هم با Ú©Ù…ÛŒ اخم Ú©Ù…ÛŒ جدی تر کنارم راه Ù…ÛŒØ±ÙØªÙ† Ùˆ من از اینکه ماهی ÙØ±ÙˆØ´ ها، میوه ÙØ±ÙˆØ´ ها Ùˆ دست ÙØ±ÙˆØ´ های توی بازار عمو خشی صدام کنن لذت میبردم.
این خاطره مقدمه ای برای Ùهم ارتباط اجتماعی بین عکاس Ùˆ Ù…ØÛŒØ· عکاسیشه. اینکه من ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù… عمو خشی صدام کنن در واقع ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…Ù† برای بستری بی ØØ§Ø´ÛŒÙ‡ تر، با آرامش خیال بیشتری برای عکس Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ù‡. اینکه آیا من از روز اول Ø±ÙØªÙ‡ بودم عکس بگیرم یا Ø±ÙØªÙ‡ بودم با اهالی بازار دوست بشم، مطلبیه Ú©Ù‡ من هم نمیتونم Ú©ÙÙ‡ ترازو رو به سمت خاصی تمیز بدم. در واقع من عاشق بازار رشت بودم Ùˆ دلم میخواست بخشی از بازار باشم. مثل خود دست ÙØ±ÙˆØ´ ها Ùˆ بازاری هایی Ú©Ù‡ از سر ØµØ¨Ø Ø¯Ø§Ø±Ù† با اطراÙیانشون سلام علیک Ùˆ اØÙˆØ§Ù„پرسی میکنن.